میگویند «شهروندی» (Citizenship) قالب پیشرفته «شهرنشینی» است. شهرنشینان هنگامی که به حقوق یکدیگر احترام گذارده و به مسئولیتهای خویش در قبال شهر و اجتماع عمل نمایند به «شهروند» ارتقاء یافتهاند.خوب! این از مقدمه! و در ادامه!:
همه جا هستن از دانشگاه گرفته تا بیمارستان...
بر خلاف خیلی از ماها، فراشها رو هم خوب میشناسن. دقیقا میدونن کدوم سطل زباله، چه ساعتی و توسط چه کسی خالی میشه. هر روز منظم، به سطلها سر میزنن. آدرس هیچ سطلی رو هم از قلم نمی اندازن. تا حالا ندیدم هیچ کدوم از اونا با سطل زباله های بالا شهر، عکس یادگاری انداخته باشه! اصولا برا این جماعت تضاد طبقاتی معنا نداره! واسه شب عید نگران لباس نو نیستند، یا حتی نگران دیگر مسائلی که ما گاها سرشون سکته می کنیم! نه دروغ بلدن، نه اهل فریبکاریند، نه زیرآب کسی رو میزنن، نه اهل خیانت و ظلم هستن...واسه همینه که وقتی مثل بز، کله رو میندازن پایین میرن تو خونه هر کسی، اونا با پلیس تماس نمی گیرن!در واقع باید گفت شهروندای واقعی این شهر، اونها هستن نه ما آدما! ما آدما که معمولا جز مسیر A تا B رو (اونهم چون مجبوریم!) نرفته ایم.(و شاید بلد هم نباشیم) زحمت نیگا کردن به قیافه راننده تاکسی و اتوبوس رو هم به خودمون نمی دیم چه برسه به یاد او بودن! و هزار تا ویژگی عجیب دیگه...!
پی نوشت:
٭اینا وقتی به ذهنم رسید که یه موجود بزرگ زرد رنگ رو تو محوطه بیمارستان دیدم! چاق و چله نبود اما بدنی ورزیده و کشیده داشت. مثل پلنگ! یه لحظه شک کردم که این دیگه چیه! پلنگ زرد ایرانی؟!
٭امان از طمع! یه بار دیگه به اون گربه نیگا کنید! ببینید چطور خبردار، منتظر خوراکیه! نکنید از این کارا! نکنید...! برید قانع باشید!!!خودتونو به یه بیسکوییت تاریخ مصرف گذشته نفروشین!!
(آیکن: شکلی که حالت تعجب داره)
(آیکن:گربه ای که نیشش تا بنا گوش بازه!! )
سلام
وقتی میان خونتون به زور مهمونی اگه هزار بار بندازیشون تو گونی ببری سر کوچه ولش کنی باز برمیگرده پیشت
سلام
البته که برمیگرده ! (از در بندازیش بیرون از دیوار میاد...)
چون بردیش سر کوچه ولش کردی...! (اون خیلی بیشتر از ماها به سوراخ سمبه های شهر آشناس...)پس اگه میخوای برنگرده ببرش به یه شهر غریب!!
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به زانکه طفیل خان ناکس بودن
سلام
ممنون که سر زدی!
کم پیدایی؟
مرسی بابت آدرس