دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

خواب و بیداری

 

!!!I think i dont know!!!

 

با چشای خمار از خستگی و خواب، سعی کردم به یاد بیارم کجام!  

آهان! تو اتوبوسم ...! دارم میرم مرخصی...!  

صدایی بچه گانه، به طرز بدی از خواب بیدارم کرد. از اون احساسهایی که شاید بهشون میگیم عذاب وجدان ! 

 -"شبا که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره..." 

صدا از صندلی پشت سرم میومد. نهایتا، ۴ سالش بود. همونی بود که موقع سوار شدن، به جای آقای راننده،  به آقای پلیس سلام کرده بود... 

-"آقا پلیسه زرنگه..."

جون مامانت، دیگه نخون ! آبرومون رفت ! آقا پلیسه الان بیدار نیس!  

خیلی وقته که خوابه... 

 

پی نوشت: 

بچه ها، شایسته احترام اند! خیلی زیاد.

نظرات 3 + ارسال نظر
ص یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 ق.ظ http://sogand78

ممنون که منت گذاشتین و به وبلاگم سر زدین.
راستی این اصطلاح نوستالوزیک که گفتین یعنی چه؟ یعنی یادآوری گذشته اونم با حس غربت مگه نه؟!

سلام!
بابت نظرتون ممنون....

(احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا ، اشخاص و موقعیت‌های گذشته...)

دکتر خودم یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:26 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

خُ میزدی تو سرش تا قشنگ احترام گذاشته باشی دیگه ((: اسمایلی یک سادیسم دار

اون موقع فقط به شرمندگی فکر میکردم...

شکیبا دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:09 ق.ظ http://darddelhayman.blogsky.com

سلام
آقا اول از همه یه عالمه ازتون ممنونم که به من سرزدید و با حضورتون بنده رو بسیار شاد و مسرور فرمودید...

خیلی جالب بود!!درست همون موقع که شما میخواستین بخوابین اون بچه این شعره رو میخونه!!

من فقط اینو میدونم که با بچه باید با زبون کودکی و مهربانی حرف زد...

سلام
بسیار ممنون که به ماهم سر زدین...(گل)
اوضاع جالبتر (بدتر) از این بوده...! اون بااون شعر منو از خواب بیدار کرده بود و تو حالت خماری که داشتم ادامه شعر رو واسم میخوند(من ردیف جلو اتوبوس تو زاویه دید همه بودم!)

بدبختی اینجاس که آدم بزرگا زبون بچگی بلد نیستن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد