دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

موشکافی خر خونی

گیر در قافیه

 

اشاره یکی از دوستان اهل دل به این صفت (خرخونی) موجب شد برای اولین باریه تحلیل بررسی علمی واسه اون ترتیب بدیم. نتیجه نهایی اینکه خر خونی صفت خوبی نیست. یه جور گیر کردن تو قافیه محسوب میشه... (عین تصویر فوق که گیر کردن تو قافیه رو مرحله به مرحله نمایش داده!و جالب اینکه این گیر کردن مدام از شکلی به شکل دیگه تبدیل میشه!!)

اثبات:
فرض اول:  

خر    +   خون   =  

موجودی که در برابر ظلمها سکوت میکند  +  مایعی قرمز که در 4 نوع اصلی در بازار یافت میشود. 

حال اگه بدانیم این مایع (خون) در خود همین موجود خر هم باشد( یعنی زیر مجموعه مجموعه بزرگتری بنام خر)اجتماع این دو مجموعه برابر مجموعه جامعتر یعنی همان خر خواهد بود. پس تا اینجا داریم:
خر   +   خون  =  موجودی که در برابر ظلمها سکوت میکند
فرض دوم:اگر خون را فعل امر مصدر خواندن فرض کنیم:
خر   +   خون   =   موجودی که در برابر ظلمها سکوت میکند   +   فعل امر با مفهوم بخوان.
حال اگه بدانیم این فعل امر در مورد موجودی استفاده شده که هر امری رو اطاعت میکنه (تا حد ظلم به خود)اون امر بدون شک اجرایی خواهد شد. اینجا نیز این امر اجرایی (خرکاری ) زیر مجموعه ای از فاعل خود خواهد بود. اجتماع این دو مجموعه نیز برابر مجموعه جامعتر یعنی همان خر خواهد بود.

پس:
خر   +  خون   =  موجودی که در برابر ظلمها سکوت میکند.

فرض سوم:

اگه کلمه خر بازتعریف داشته باشد و بنا بر متون کهن معنی بزرگی و فراوانی را بدهد: 

این فرض به کل مردود است. متون کهن چه ربطی به متون فعلی بازار داره؟!

مگه شما هنوز خط میخی تایپ میکنین؟ یا تو مکالمات روزمره به جای فلان... بزرگ میگین فلان...خر!؟

پس:  در کل نتیجه میگیریم:

اگه در برابر این صفت سکوت کردین شایسته اونین!!

ماجرای دوتا نمکدون!

آرمان: 

ایدآل  

واقعیت

,hrudj 

ممنونم دکتر

شب امتحان

 

فصل امتحانات بود. دو نفری روی تراس خوابگاه ساعت ۲-۳ نیمه شب حرف می زدیم. هیچ وقت اون شب رو فراموش نمیکنم... حالش گرفته بود. یه نگاه معنی داری کرد و  گفت: بلاخره از دانش گاه اخراجم کردن! اینو که گفت بغض گلومونو گرفت... 

چند وقتی بود که اوضاش بهم ریخته بود... (تو این مواقع دنبال کسی هستی که باهاش درد دل کنی.دانشجوی شهرستانی باشی و غریب ...) 

از کسی تعریف می کرد که خیلی در حقش لطف کرده بود. هم دانشکده ای که به واسطه نسبت فامیلی با رئیس دانش گاه دنبال راه حل بود...

 (هر چند تلاشهای ایشون نتونست مانع اخراج فرید بشه. اما حس کردم منم به اون خانم مدیونم! دمش گرم. امثال اون دختر خانم واقعا آدم رو به محیط دانشجویی امیدوار میکنن. اینکه تو یه موضوعی هیچ مسئولیت و وظیفه ای نداشته باشی و بیای کلی وقت و انرژی بذاری تا کار یه بنده خدایی راه بیافته. در حالیکه اصلا همدیگه رو نمیشناسین...) 

فرید از همون اول هم به رشته خودش علاقه نداشت. بعد از چند ترم مشروطی، اخراج شد. با همه خاطرات و... رفت سربازی. با این نیت که اینبار بره دنبال رشته مورد علاقش. رتبه ۱۰۰هنر شد اما از بخت بد، اون سال، دانشگاه تهران رشته فیلم سازی پذیرش نکرد...!!

زمان گذشت و فقط لطف و محبتها برای همیشه موندگار شد. من از طرف فرید همیشه از خانم *** سپاسگذار خواهم بود...

پی نوشت: منم به کسی مدیونم که واقعا در حقم لطف بزرگی کرد. لازم دیدم اینجا بگم که ممنونم دکتر! همیشه برام محترم هستی. 

جگرها خون شود تا ...

ارشد 

نمازخونه خوابگاه دانشجویی. بچه های ارشد. آمادگی در راه دکتری

بدون شرح!

بنام پدر 

به یاد روزایی که با هم میرفتیم کوهنوردی! چقدر خوش میگذشت!

هرچه باداباد

 

صدای تلفن چرتمو پاره کرد. (صدای کمال اونطرف خط سراسر ذوق و خوشحالی بود.)مژده بده! استخدام شدی! ...     (کاش منم میتونستم اینقدر ذوق کنم...)
حتی اونموقع ها که کمال خبر قبولی دانشگاه رو بهم داد خیلی سعی کردم هم نوا با اون ذوق کنم اما انگار کودن تر از این حرفا بودم...
با اصرار اون بود که رفتم آزمون استخدام سازمان پولی مالی YYY یا بهتره بگم "کاغذ دونی".
تو سالن آزمون یه حال عجیبی بهم دست داده بود. از اینکه اونایی که اونقدر ادعاشون میشدبه قول خودشون باهوش ترین شاگردای دانش گاه بودن رو اونجا دیدم. اومده بودن با چه ذوقی آزمون بدن...!
با دیدن ذوق اونا برا خودم متاسف شدم...
با اکراه رفته بودم ولی پذیرش شدم.
چند وقته یه مرض گرفتم. دیگه حوصله نداشتم خودم باشم. بریده بودم. تا اونروز که شیخ(عر) رو اتفاقی تو اداره دیدم.
شیخ: به این اسکناسهای چرک 100، 20،  50،  200 و ...نیگا بنداز! زندگی ما و اسکناسها و پولا یه جوره. به خودت نجنبی هر روز ارزشت کمتر میشه.... 

آره چاره ای ندارم . برمیگردم. میخوام سعی کنم خودم باشم.

اینهمه سال تلاش کردم که بیام اینجا؟!

پس آرزوهام چی میشن؟  ...

استعفا!

پی نوشت:  

* حسرت یه ذوق و خوشحالی به دلم مونده. کسی سراغ داره؟

* سکه رو گذاشت جلوم. یه ۵۰۰ تومنی بود. پارسال همچین وقتی این دایره فلزی ۲۵ تومنی بود! (من موندم با چه رویی میگن تورم نداریم...) 

* یکی از دوستان اهل دل میگفت: اینکه ماه رمضون افتاده تابستون هیچ مشکلی نیس فقط  اگه میشد آب خورد خیلی خوب بود! کی میشه که ماه رمضون بیافته تو ماه محرم ؟! اون موقع خالصانه تر با زبون روزه میریم عزا داری!!

شهر بی صاحاب!

 

یادی از بچگیها... 

پی نوشت: همینجوری الکی الکی یاد شعر دوستمون قاسم افتادم: 

مجرد کیف می کردم حسابی     گهی می رفتم اما زیرِ آبی... 

چپه های راست(شاسی بلندان)

 

چپه های راست

ماجرای دو نفر فوق لیسانس: 

دو نفری گونی هارو بار زدن ---->  سوار تویوتای شاسی بلند شدن ---->  بین راه ماشینشون با اونهمه بار چپ کرد  ----> با چه زاجراتی از ماشین بیرون اومدن  ---->خدا خیلی رحم کرد!---->  ماشین رو دوباره رو ۴ چرخ مسلط کردن  ---->  اونهمه گونی رو از نو بار زدن  ----> مسیرو تا مقصد ادامه دادن!  

 

پی نوشت: 

* تو تصادف هم انگار به آدما نرفتیم!  

* شیخ دارالمجانین(عر): مثل میوه ای باش که بالای شاخه ای سست ایمان دارد که گلابی نیست!