تاریکی بود و بارون...... تنهاتر از اونی بودیم که فکرشو می کردیم.
...
تصادف کردیم . چی میشد میرفتم اون دنیا راحت میشدیم....؟ دلمون به چی خوشه....؟
کی بشه اون دنیا به همه جواب سوالامون برسیم....؟ اصلا میرسیم به جواب یا نه...؟!
پی نوشت:
باید قمارباز باشی تا بفهمی فرق است بین " باختن" و " بد باختن" !
عزیزم سلام وب قشنگی داری ممنون ک سرزدی لینکت کردم
منظورم ،این تصادف بود.
خدارو شکربخیرگذشت.
+اینجا خرمگس ها مثل زنجیر بهم متصل هستن.که زنجیر وصل میشه به غلاده ارباب خرمگس ها.
هر تصادفی برا خودش درسایی داره...
این یکی فی نفسه تصادف نبود! موضوع چیز دیگه ای بود که فکرو مشغول نگه داشته بود و خودش باعث تصادف شده بود!
اگه انرژی منفی بهت منتقل نشه برات تعریف میکنم
ممنون، هرزمان وقت کردین تعریف کنید،گوش می گیرم
حتما. هرچند همراه تلخی و...هس اما هر موضوعی که درسی برا یاد گرفتن داشته باشه ارزش اشتراک داره.برادری=شریک شدن در تجربیات
"برادری=شریک شدن در تجربیات"
ازاون جمله هایی که توذهن ماندگارمیشه،...:
.
تلخیِ مطلق، باعث منتقل شدن انرژی منفیه بهم هست.ولی شکرخدا شما که خوبین ،قراره منم ازاین تصادف درس یادبگیرم.
البته سوال هم داشتم ،لای گوش گرفتن می پرسم؟
خوبه؟
فقط برا نقل اتفاقات تمرکز و فرصت لازمه. انشاله اولین فرصت پابلیکش میکنم
البته ،ان شاءالله یادآوریش ،شما رو هم ناراحت نکنه.که اینجورباشه،من راضی تر هستم وگوش میگیرم.
دارم آمادش میکنم. بصورت تلویحی
ممنون از لطف شما