دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

نقطه صفر

یکی از دوستان در مورد یه پاورپوینت مطلبی نوشته بود. شاید واستون تکراری باشه. اما واسه امثال من تکرارش هم جالب بود:  

... ماجرا از برگ یه درخت شروع میشه. بعد تصویر بالا و بالاتر میره تا به مدارهای زمین، کهکشان راه شیری ...بعد تصویردوباره برمیگرده به همون برگ ولی این بار برعکس. پایین تر و پایین تر. تا اتم و اجزای کوچکتر...

پی نوشت:  

به معنی واقعی کلمه بین منفی بی نهایت و مثبت بینهایت زندانی هستیم...اونهم درست نقطه وسط اونها... یعنی صفر! 

  لینک پاور پویت  

به دنبال کدکنی


اون زمونا خیلی دوس داشتیم دانشکاهمون سرشار از انرژی و علم و...باشه. نشد.

حالام دنبال محیطای کاری با نشاطیم که رشد و تعالی توش باشه. امیدوارم بشه.

روز سیاه

باران در تاریکی 

تاریکی بود و بارون......   تنهاتر از اونی بودیم که فکرشو می کردیم.

...   

تصادف کردیم . چی میشد میرفتم اون دنیا راحت میشدیم....؟ دلمون به چی خوشه....؟

کی بشه اون دنیا به همه جواب سوالامون برسیم....؟ اصلا میرسیم به جواب یا نه...؟!

پی نوشت: 

باید قمارباز باشی تا بفهمی فرق است بین " باختن" و " بد باختن" !   

ما مرد جنگیم

این طرحو قبلنایه جایی دیدم خوشم اومد ...

نجوا با پاییز

 

برای رفع دلتنگی چیکار کنم؟ 

- بستگی داره....بگو دلتنگ چی شدی تا جوابتو بگم.

هوای نیمه بارونی چالوس ... 

- فراموشش کن. 

قصه های پدر بزرگ...   

- فراموشش کن. 

اکیپ بچه های خوابگاه  ...  

 - فراموشش کن. 

نخل میدون امیرچخماق یزد ... 

 - فراموشش کن. 

هوای برفی خونسار...  

-فراموشش کن. 

.... 

 

آخه چه جوری...؟ خودت هم میتونی فراموش کنی؟ 

کجا رفتی...؟ جوابمو ندادی که...!!

پی نوشت :  

یاد این یاد داشت از قلم فرانسه افتادم:

بارهایی که با چرخش آورده بود را جا به جا کرد و رفت گوشه ای نشست٬ شتکهای عرقٍ روی پیشانیش را با آستینش پاک کرد٬لبهای خشکیده اش را با زبانش تر کرد و با لبخندی خسته  ـ درحالی که دیگر رمقی برایش نمانده بود ـ  گفت: " عزیزم! زیر بار هر زوری میری برو٬ اما زیر بار نماز و روزه نرو! حالا روزه چیزی نیست٬ یه ماهه٬ تموم میشه! اما نماز رو صبحشو می خونی ظهر میاد٬ ظهر رو می خونی عصر میاد٬ عصر رو می خونی مغرب٬ مغرب رو می خونی عشا٬ هیچوقت تمومی نداره! " این را که گفت٬ با زحمت فراوان از جایش بلند شد٬ آستینهایش را بالا زد و سراغ نزدیکترین شیر آب را گرفت٬ داشتند اذان می گفتند. . .

شتاب سنج

 

قدیما فک میکردم امکانات اولیه و ثانویه برا رشد کافین... 

الان حس میکنم یه چیزی این وسط کمه....! (؟)

انقلابهای پلاستیکی!

 

انقلاب پلاستیکی

در مورد عکسای پست قبل:

برق شادی تو نگاه امیر غفور، جدیت بازیکنان، هیجان تماشاچیا که انگار هم آدرنالینشون از بازیکنای داخل زمین بیشتره هم ضربان قلبشون، آرامش و اعتماد بنفس بعضی بازیکنا.... 

یاد یه موضوعی افتادم. با بچه های مطبوعات رفته بودیم واسه مصاحبه. یکی از مربیان والیبال بانوان تو اون مصاحبه حرف تامل برانگیزی زد.  

(نقل به مضمون) خانم مربی خطاب به حاضرین گفت: 

باور کنید! 

 با یه توپ پلاستیکی ساده چه کارها که نمیشه کرد!  

میشه با اون جلو خیلی از مشکلات جامعه رو گرفت. مشکلاتی که با صرف هزینه های گزاف غیر قابل حل به نظر میرسن... 

نشاط و تحرک و شادابی جسمی و روحی... انگیزه و اعتماد بنفس ...بالابردن روحیه کارتیمی و...

با یه توپ پلاستیکی میشه انقلاب کرد! 

پی نوشت: 

به حرف ایشون ایمان دارم. ولی نمیدونم مسئولین حاضر در جلسه در چه افکاری به سر میبرن... 

اعتماد بنفس/عزت نفس

 

 

 

 

فعلا فقط تبریک میگیم...از پیروزی لذت ببرین! حرفمونو تو پست بعدی میزنیم!

یک نگاه و یک دنیا حرف

اون نگاهت 

کاش میدونستیم به چی فکر میکنی. خیانتها و اشتباهاتی که کردی بزرگتر بود یا خیانتهایی که از رفقای غربی دیدی...

 

پی نوشت: 
از نظر انسان ها سگ ها حیواناتی با وفا هستند؛
اما از نظر گرگ ها؛سگ ها گرگ هایی بودند که برای بودن در رفاه و آسایش تن به بردگی انسان ها دادند.
*چگوارا*
                              (با تشکر از  چیروکی دل )