دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

بازخورد جلو در اتاق!

 برا اولین بار یه نامه دریافت کردم! پرستار مهربونه اونو برام خونده! اون همیشه نامه های بچه هارو قبل از خودشون میخونه ...! آخه فکر میکنه نامه ها اشتباهی اومدن 

 نامه از طرف عبد الوهاب میتسوبیشی بود اتاقش طبقه پایینه...

متن نامه من: 

حاجی خاله؟! 

چند بار بهت گفتم کار هر بز(دست شما درد نکه از کجا فهمیدی من خیلی بز دوست دارم!) نیست خرمن کوفتن...؟!!! تو که نمی تونی فرق اسب رو با نیمکت یا چه می دونم فرق قرص خواب رو با اکستازی بفهمی احداث تیمارستان واسه چیته؟!!!تو بهتره بری رو همون نیمکت زرد رنگه خودت تو محوطه پشتی هتلمون، اسب سواری کنی...حیف امثال من که باید .... 

...(سانسور شد...)(اینجای نامه خیلی بد و زشت بود!!شده بود مثل لیگ برتر...) 

فکر کردی نمی دونم....!! 

..... 

نامه خونده شد یعنی من دیگه اونجا نبودم... خوابم برده بود! نفهمیدم آخرش چی شد ...اصولا ادم کم حوصله ای هستم...ولی نمی دونم چرا وقتی این فیلم جومونگ رو برامون پخش می کنن هی دوست دارم از اول ببینم؟...!هفته قبل بچه ها رو به زور بردن تماشای یه فیلم... اسمش... اسمش بود... تا الان یادم بودا...آتش بس ... نه نه ...کلاه قرمزی...نه اینم که نبود ..بانمک...ده بانمک...آها... ده نمکی بود!!می خواین براتون تعریف کنم...؟!داستان یه جنگ بود که توش آدما خیلی خوشحال بودن...  

منم جنگ دوست دارم...ولی اینجا بهمون یاد میدن با هم دوست باشیم...میگن همین عبد الوهاب با یه پزشک متخصص دعواش شده بوده زده یارو رو....  

نه بهتره داستان اون پزشک رو از زبون خودش تو پست بعدی بشنوید 

نظرات 1 + ارسال نظر
فریدون یکشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:15 ق.ظ

عبدلی!این بار من میخوام طرف حاجی خاله رو بگیرم ...با این اوضاع اینترنت سخته....
ذت زیاد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد