دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

به جای عصبانی شدن فکر کن!(قسمت 1)

 سکانس اول: 

دوشنبه ساعت ۸ صبح انتهای سالن: 

در آسانسور باز میشه و حاجی خاله تا روشو بر میگردونه بره داخل آسانسور چشش برا اولین بار میخوره به شیخ معروف! که دو تا از پرستارها دو طرفش گارد گرفتن! 

حاجی خاله مسیرشو به سمت راه پله ها عوض میکنه (و از اینکه مجبور شده انرژی اضافی خرج کنه عصبانی میشه)...در آسانسور(آدم بالا بر!) بسته میشه.  

 

کات!

 

سکانس بعدی:

 دوشنبه ساعت ۳ بعد از ظهر فضای سبز پشتی: 

حاجی خاله زیر سایه درخت رو نیمکت مورد علاقش نشسته داره قایقرانی میکنه  

 

«سکوت چه لذتی داره...!!!!  این آخر لذت زندگیه! سالهاست که از این طرفا کسی عبور نکرده...من تو این جزیره تنها هستم...!!» 

 

 زنان سفید پوش یه نفر رو دارن تو محوطه می چرخونن ...اگه ازشون فیلم بگیری و بعد یه خورده دور نوار رو زیادتر کنی فکر میکنی دارن به سبک فرشته ها تو آسمون تاب میخورن(یه جورایی مثل ارواح می رقصن...!!!!)

 

 پوووووووووووو....!!! 

این صدای ترکیدن بادکنک تخیلات حاجی خاله بود! 

شیخ اومده بود رد بشه یه جمله ای رو بلند نجوا کرده بود!!: 

«از بزرگان چیزی نخواه! بگذار  آنها خودشان به تو بخشش کنند!... »

 در حالیکه شیخ پشت به دوربین داره دور میشه خیره خیره نیگاش میکنه و داره از عصبانیت میترکه!حتی اون برخورد اولش با شیخ رو هم تو ذهنش سریع مرور میکنه....فوری تا 20 میشمره و میره تو اتاقش... 

 

کات!

 

 سکانس بعدی:  

دوشنبه ساعت8 بعد از ظهر داخل اتاق: 

 

حرف شیخ -ناخودآگاهش- رو یاد مدرسَشون انداخت.اون روز که پروفسور^^^ (از آمریکا) اومده بود اونجا برای ادای دین به همشهری هاش... 

پروفسور در حین مراسم میخواست یه سری از منابع و کتب کم یاب رو به مدرسمون هدیه کنه...اما مسئولین مدرسه با ردّ آن (!!!!)اصرار داشتند هدیه ایشان نقدی باشد!!! 

پروفسور هم البته اول جا خورد ...اما بعد.. کمک نقدی کرد.... 

(حتی اگر هم کمک نقدی ایشان برابر قیمت بازاری کتب و ... بود(که البته نبود!)باز هم اولا: این کار مسئولین مدرسه بسیار زشت و مایه آبرو ریزی بود دوما:مدیریت هزینه بهینه اون وجه نقد توسط پروفسور بسیار بهتر از خانم ××× بود! سوما...چهارما...و...رو خودتون حدس بزنید...!)

 

 

 سکانس بعدی:  

لیست اسامی بازیگران و...

ادامه این ماجرا در پست بعدی!!! 

نه دیگه!...هر چند شقّه شقّه کردن فیلم تو کارمون نبود (بر خلاف صدا و سیما!) اما لااقل دو برابر حجم فیلم پیام بازرگانی توش نچپوندیم!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد