دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

رابطه سیل و ریل راه آهن و هلیکوپتر...

 

همه به شکلی خودشونو مشغول نگه داشته بودن تا "وقت مرده انتظار حرکت اتوبوس" زنده بشه. یکی غرق تفکر به افق ذل زده بود، یکی نقشه گردشگریشو ورق می زد، یکی با بدرقه کننده ها حرفای آخرشو میزد.... اما اکثرا سیگار میکشیدن.چپ و راست سیگار میکشیدن... تعداد سیگارامهم نبود، مهم فقط مشغول بودن بود. اینو از تعداد "ته سیگارای" کف آسفالت میفهمیدی. بین راه توقف های متعددی داشتیم و بیشتر از غذا و دستشویی و ... این سیگار بود که اونا رو از ایستادن خوشحال میکرد. سوار اتوبوس شدیم شوفر سیگار میکشید...گفتم شاید راننده بهش گیر بده منتظر عکس العمل اون بودم که دیدم اونم سیگاری روشن کرد..! بایدسرمو با چیزی گرم میکردم جاده که جز تصادف تنوعی نداشت.٭ سعی کردم رو فیلمی که تو اتوبوس پخش می شد تمرکز کنم ...هنر پیشه اصلی سیگاری روشن کرد! 

 

٭( تصادف اتوبوس ولوو سفید با ... مطمئن نیستم! فکر کنم اون آهن آلات مچاله شده زمانی اتاقک پیکانی سفید رنگ بوده! ۷ نفر کشته سر یه قانون فیزیک کلاسیک! اونهم هنوز ابتدای مسیر حرکت ما)

 

  پلیس راه پیاده شدم!(فرار کردم)  

نزدیک بود ساکمو جا بذارم! خدا رحم کرد. و   الا  مجبور بودم عین چی دنبال اون اتوبوس بدوم!

  کنار عزیزان پلیس راه مشغول صحبت بودیم که یهو جنب و جوش ها زیاد شد. حالت آماده باش. صدای هلیکوپتر مدام بلندتر شد. سردار اومده! حتی منو که یه مسافر بودم جو گرفت. به دعوت جناب سروان رفتم قاطی "افسرای پلیس راه" به خط شدم. 

اون دفعه که با قطار اومدم  5/1 کیلومتر از خط آهن تهران - مشهد رو سیل برد...! اینبار هم که با اتوبوس اومدم این اوضاعمونه! خدا به خیر بگذرونه...

چشام دنبال مسیر اتوبوسا بود. اولین اتوبوس که اومد جیم زدم...به همکارا گفتم میخواستم با هلیکوپتر برم (به مقصد؟؟؟) ولی حیف که نمیتونم روی این دوستان اتوبوس سوار رو زمین بندازم. 

 باید برم!   

سوار شدم... اولین چیزی که جلب توجه کرد سیگارایی بود که راننده و شوفرا می کشیدن...!

نظرات 2 + ارسال نظر
دکتر خودم جمعه 9 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:53 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

سختی میکشیا ((:

چی خیال کردی پس؟!!

بهزاد چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 04:00 ب.ظ http://anahno.blogsky.com

نظر میثم این پست دیدم یاد حرفام افتادم که میگفتم نکش
ولی خودم :|

خدا رحمتش کنه..!
عه..؟ به اون میگفتی نکش..؟!
چ جالب..:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد