دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

اون مرخصی لعنتی!


مقصرتصادف، ماشین تخلیه فاضلاب بود. باید میرفت پارکینگ. ولی هیچ کسی حاضرنبود اینکارو انجام بده! هرکسی یه جوری جیم زد! الباقی هم قضیه رو پیچوندن! بنده بعنی"جاناتان حمزه" اینکارو قبول کردم. البته به شرط 24ساعت مرخصی تشویقی!

مجبور شدم مسیرای خلوت تر رو انتخاب کنم، گاهی سرمو از نگاه بعضیها بدزدم، جاهایی پدال گاز رو بیشتر نیگه دارم و جاهایی حتی دنده عقب برم. حتی مجبور شدم به بعضی ازاونا که جریانو فهمیده بودن باج بدم! هرچی بیشتر فکرشو میکردم میدیم 24 ساعت خیلی کمه! حالا بچه ها چی میگن!؟

وقتی صاحاب ماشینو که اومده بود پارکینگ دیدم دلم رحم اومد. بهش گفتم چاره ای نبود. و اِلا کسی دوست نداره وسیله کسب و کار مردم رو ازش بگیره... در جوابم گفت: مشکلی نیست! من چند تا از این ماشینا دارم. دادم دست راننده هام. یه اتوبوس هم دارم تو خط تهران واسم کارمیکنه. فلان جا هم ماشین دیگه ای... الانم میرم فلان خونم تو فلانجا(بالا شهر)...و همینطوری روهم زد. من موندم و یه فک وامونده و 24 ساعت تشویقی!


پی نوشت:

پیوستن "جاناتان حمزه" رو به جمع خودمون به خودمون تبریک میگیم!

نظرات 4 + ارسال نظر
مینا(بهار نیلی) یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ق.ظ http://baharenili.persianblog.ir

سلام رئیس.
دلم واست تنگ شده بود.
تموم این مدت مطالبت رو میخوندم.فقط فرصت نداشتم کامنت بگذارم.بعدشم...من عینک دودی زده بودم کلک.از کجا منو شناختی؟

سلام بر غائب همیشه حاضر!:)
امان از این مشاغل اداری! (وقت که واسه آدم نمیمونه. وآلا...!)
بعدشم... مگه به قیافس؟! هر کسی تو نیویورک(و احتمالا تو کانادا) میدونه تنها کسی که با اون گوشی موبایلش بازی snake رو سه ساعت بی وقفه دنبال میکنه کیه...!

دکتر خودم یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

این چهره معصومت اشک منو در آورده (:

سلام:)
غصه نخور. نوبت شما هم میشه!
بذار درسات تموم که شد خودت با پای خودت میای سربازی!!

دکتر خودم شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ

ای بابا! مگه هر کی رفت سربازی قرار ماشین حمل فاضلاب برونه؟ این شانس سال‌های سال میگرده، آخرش هم نصیب یه نفر میشه ((: اونم برا یه بار تازه.

کی این حرفو زده؟!
نمیدونم... شاید.
جاناتان حمزه هم مثل من شانسشو گم کرده...
امان از غربت سرباز...
سلامتی سه کس: زندونی و سرباز و بی کس!(دیالوگ فیلم کیمیایی)

مینا(بهار نیلی) دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ب.ظ http://baharenili.persianblog.ir

اومدی ما رو تیر بارون کردی که پروژه ی از بهار تا بهار راه انداختیم و ...
حالا خودت کجایی؟؟؟
بهارت هم مبارک رئیس(آیکون گل و روبوسی)

سلاام
سال نو شما هم مبارک. (آیکون گل و روبوسی)
پس کو عیدی ما؟!

مگه دروغ میگم؟!
از بهار تا بهاره دیگه! از بهار تا پاییز که جالب نیس...:)
اگه شما کانادا باشی ما هم همون دور و اطرافیم...اما خودم از هوای اونجا خوشم نمیاد. نیویورک رو ترجیح میدم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد