دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

ما بی گناهیم!

سلام! 

برو کنار!   

نه!  وساطت هم فایده نداره.  

بذارخودم خلاصش کنم. 

بلاخره یکی باید این کارو میکرد... تنهایی خلاصش میکنم. بدون هیچ عذاب وجدانی!  

گفتم که نه! قیچی و چاقو هم لازم نیست! باید کوتاه باشه. 

میخوام این پست فقط برا خوش آمد گویی و معرفی «مراد قلی زاده» باشه. پس باید خلاصه بشه!

خوشحالم به آگاهی برسانم (واای چقدر با ادب و رسمی!) ما یه دوست جدید پیدا کردیم. 

یه جوون شهرستانی اصیل و با غیرت که البته از تهرونی جماعت دل خوشی نداره! 

عاشق یکی از شعرهای استاد شهریار که البته ما اونو برا یاد آوری گذاشتیم:

 

 (ما بی گناهیم! اینجا همه از هفت دولت آزادند! حتی شما!)

 

الا ای داور دانا تو میدانی که ایرانی

چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی

چه طرفی بست از ین جمعیت ایران جز پریشانی

چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی

چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر است از زن

الا تهرا نیا انصاف میکن خر تویی یا من

برو کنار!   

نه!  وساطت هم فایده نداره.  

بذارخودم خلاصش کنم. 

بلاخره یکی باید این کارو میکرد... تنهایی خلاصش میکنم. بدون هیچ عذاب وجدانی!  

گفتم که نه! قیچی و چاقو هم لازم نیست! باید کوتاه باشه. 

میخوام این پست فقط برا خوش آمد گویی و معرفی «مراد قلی زاده» باشه. پس باید خلاصه بشه!

خوشحالم به آگاهی برسانم (واای چقدر با ادب و رسمی!) ما یه دوست جدید پیدا کردیم. 

یه جوون شهرستانی اصیل و با غیرت که البته از تهرونی جماعت دل خوشی نداره! 

عاشق یکی از شعرهای استاد شهریار که البته ما اونو برا یاد آوری گذاشتیم:

 

 (ما بی گناهیم! اینجا همه از هفت دولت آزادند! حتی شما!)

 

الا ای داور دانا تو میدانی که ایرانی

چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی

چه طرفی بست از ین جمعیت ایران جز پریشانی

چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی

چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر است از زن

الا تهرا نیا انصاف میکن خر تویی یا من 

تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی

برشتی کله ماهی خور بطوسی کله خر گفتی

قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی

جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی

ترا آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی

به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی

چرا بیچاره مشدی وحشی و بی تربیت باشی

به نقص من چه خندی خود سرا پا منقصت باشی

مرا این بس که میدانم تمیز دوست ازدشمن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

تو از کنج شیر کش خانه و دکان سیرابی

بجز بد مستی و لاتی و الواطی چه دریابی

در این کولز که ندهندت بجز لیسانس تون تابی

نخواهی بو علی سینا شد و بو نصر فارابی

بگاه ادعا گویی که دیپلم داری از لندن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

تو عقل و هوش خود دیدی که در غوغای شهریور

کشیدند از دو سو همسایگان در خاک ما لشکر

به نق و نال هم هر روز حال بد کنی بدتر

کنون ترکیه بین و ناز شست ترکها بنگر

که چون ما ندند با آن موقعیت از بلا ایمن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی

بمردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی

چه گویم بر سرم با نا جوانمردی چه آوردی

اگر می خواستی عیب زبان هم رفع میکردی

ولی ما را ندانستی بخود هم کیش و هم میهن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

تو عقل و هوش خود دیدی که در غوغای شهریور

کشیدند از دو سو همسایگان در خاک ما لشکر

به نق و نال هم هر روز حال بد کنی بدتر

کنون ترکیه بین و تاز شست ترکها بنگر

که چون ما ندند با آن موقعیت از بلا ایمن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی

بمردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی

چه گویم بر سرم با نا جوانمردی چه آوردی

اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی

ولی ما را ندانستی بخود هم کیش و هم میهن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

بشهریور مه پارین که طیارات با تعجیل

فرو میریخت چون طیر ابا بیلم بسر سجیل

چه گویم ای همه ساز تو بی قانون و هر دمبیل

تو را یکشب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل

ترا تنبور و تنبک بر فلک میشد مرا شیون

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

بقفقازم برادر خواند با خود مردم قفقاز

چو در ترکیه رفتم وه چه حرمت دیدم و اعزاز

بتهران آمدم نشناختی از دشمنانم باز

من آخر سالها سر باز ایران بودم و جانباز

چرا پس روز را شب خوانی و افرشته اهریمن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

بدستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم

عدو را تا که ننشاندم بجای از پا ی نشستم

بکام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم

چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم

کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد

ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد

سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد

چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد

تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را بر اندازد

نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد

چو تنها کرد هر یک را به تنهایی بدو تازد

چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد

تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد

چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد

مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد

هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد

تو گل را خار میبینی و گلشن را همه گلخن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

تو را تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود

کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدین سان بود

چه شد کرد و لر یاغی کزو هر مشکل آسان بود

کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود

کنون ای پهلوان چونی نه تیری ماند و نی جوشن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان

نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی زلاهیجان

از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان

مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره کرمان

دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن

الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من   

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد