دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

عدم تقید به آرمانهای کدام شهدا ...؟!

 امکانات؟!

 

دیشب مصاحبه کوتاهی داشتم با یک مدیر مدرسه!  

(این مصاحبه رو مراد قلی  به خاطر اون بند آخر پست قبل (ماجرای جنگ امام علی (ع) و...) نوشته...)

کل مصاحبه شامل یک سوال و یک جواب بود!(اما همین دو جمله یه کتاب حرف داره...!) 

  

بهش گفتم: 

 تو بانک ، برگه ای با یه شماره حساب روی برد زده بودن با این مضمون که برای بازسازی و...ضریح فلان جا کمکهای خود را به این شماره حساب بریزین...  

(وارد هر بانکی که میشی با چنین اطلاعیه ها و شماره حسابهایی مختلف که با فونت بزرگ نوشته شدن  مواجه می شیم...)

بعد هم بهش گفتم: شما هم بیا یه برگه بزن ! 

برای کمک به مدرسه و امکانات آموزشی و مجموع کمبودهایی که تو مدرستون دارین...به این شماره حساب...! 

  

جواب ایشون: 

اگه اینکار رو انجام بدیم به بی دینی متهم میشیم!!! 

به عناد علیه اسلام و ....!!  

 

پی نوشت: 

اتفاق مشابهی برای یه مدیر دیگه ای افتاده بود...! 

تو یه همایش و بزرگداشت پر ریخت و پاش...برای شهدا(؟!) 

پشت میکروفون رفته بوده و مثل اون ماجرای جنگ امام علی (ع)... گفته بوده: شهدا برای یک اصلی رفتن جبهه...به جای اینکه ما  آرمانهای اونها رو ول کنیم بچسبیم به ....بیاین مثلا یه فکری برای فلان مدرسه کنین که بچه ها تو خاک درس نخونن....با امکاناتی که ....مدرسه ای که حیاط نداشته باشه...و....  (بیایید به جای مرده ها به زنده ها توجه کنید! شهدا رفتند جان خود را هم فدا کردندبه خاطر همین بچه ها به خاطر همین...ها و...!)

نتایج اون سخنرانی:

از مراسم به بعد به عدم تقید به آرمانهای شهدا و...متهم شد...! 

چندین بار در مسجد جمعه مورد نوازش قرار گرفت و.... (قس علی هذا!)(چیه؟! مام از این حرفا بلدیم...!)

نظرات 7 + ارسال نظر
آدم سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:07 ب.ظ

سلام مجدد!
این مدرسه که امکانات خوب داره...!
عکسایی دارم که گریه و نالت در میاد!!
یا علی!

سلاااام!
به عمل کار برآید...!بفرست بابا!
شما بفرست من میزارم رو وب...!
:)

لبخند سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ب.ظ http://labkhandeman.blogsky.com/

سلام
این یک حقیقت تلخ بود! که مشابه اون رو زیاد داریم
در خیلی از موارد کاری از دست ما بر نمیاد چرا؟ چونکه اون آقاهای رئیس و بزرگ باید دلشون بخواد که نمیخوان که اصلا هیچی براشون مهم نیست که بعید نیست شماره حساب بزنن واسه یه مدرسه بعد همه پولشهای یهویی گم بشه!
افسوس از این همه کمبود انسانیت

سلام
به نظرم
اتفاقا همه کارا دست ماهاست (ـ من ـ و ـ تو ـ ها!)...
فقط باید بخوایم!
هر وقت خواستیم ...حتی اگه بهمون تحمیل بشه...

مجید رفیعی چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:01 ب.ظ http://majidrafiee.blogsky.com

سلام
من فکر می کنم وظیفه ما به عنوان یک روشنفکر و کسی که درد جامعه را دارد این است که اینگونه مسائل را رسانه ای کرده و سعی کنیم سطح آگاهی مردم را بالا ببریم
و از طرف دیگر نگذاریم بعضی از مسائل نادرست در ذهن مردم رنگ تقدس به خود بگیرند.
در ضمن
اگر امکان دارد از سه نقطه کمتر استفاده کن من شاید معنی سه نقطه‌ها را متوجه بشوم ولی ممکن است بعضی‌ از دوستان در خواندن دچار مشکل بشوند.

سلام
بنده شخصا خودمو روشن فکر نمیبینم...
اما با شما موافقم...
والا سه نقطه هم مثل پرانتز شده!(بهشون معتاد شده ام!!!)سعی میکنم ترک کنم!

نفیسه جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ

ای بابا تو این مملکت اینقد وضع خرابه که با این ما می توانیما حل نمیشه.تا وقتی این بخور بخورا هست همین آش و همین کاسه ست.خوبه یه نگاهی به کتاب بادبادک باز بنازیم تا ببینیم ایرانی با این همه دبدبه و کبکبه ی فرهنگ حتی از نظره یک نویسنده ی افغانی یک کلاهبردار تعریف میشه.فقط میشه ارزو کرد و شاید تلاش برای روزای بهتر

اگه این ـ ما می توانیم ها ـ و... در حد شعار باشه حق با شماست...
اما همه حرف ما عمله!(به عمل کار براید...!)
هر چند سخته و مرد عمل میخواد ولی شدنیه...
من افراد زیادی رو دیدم که سختی رو به جون خریدن. از جامعه طرد شدن.مورد سرزنش ناآگاهان قرار گرفتن(کسانی که خود مستحق سرزنش بودن!)و...
اما بعد از مدتی به هدف هم رسیدن!(البته که در کوتاه مدت شدنی نیس!)
درکتابی(اسمش یادم نیس!)توده مردم رو (مثلا جامعه ایرانی که شما اسم بردین) به گوسفندانی تشبیه کرده بود که از عده ای خاص حرف شنوی دارن! هر کس اراده کنه میتونه جزئی از این عده خاص بشه و تاثیر خودش رو به جامعه بقبولونه!(این تاثیر میتونه مثبت یا منفی باشه!)
همه ما هم پتانسیل عده خاص شدن رو داریم.کافیه بخوایم(خواستن به قصد عمل. نه فقط آرزو ...)

نویسنده دیگه ای (اسمش یادم نیس!)گفته بود :شما کارتونو درست انجام بدین. کاری به حرف سایرین نداشته باشین!
اون افغانی هم اگه خیلی روشن فکره چشاشو باز کنه ببینه تو هر جامعه ای (نه فقط ایران) خوب و بد هست...
(گرچه این توجیه کم کاری ما ایرانیها نمیشه...)
از اینکه جواب طولانی شد عذر میخوام

مینا(بهار نیلی) شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:46 ق.ظ http://baharenili.persianblog.ir

ببین داداش ،حرف حساب جواب نداره.
من دیگه چی بگم؟

{آیکن: چی بگم؟!}

دکتر خودم جمعه 9 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

بعد اخراج نشد؟

نه ولی فک کنم خیلی محافظه کارترش کردن!

Baran شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 08:38 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

شما یک پستی هم راجب کارمند بانک داشتین؟من دقیق یادم نیست؟اینجا بود ؟یا اونجا؟ یا اونجاها؟ولی میدنم کارمند بانک فوت کرده بود و همکارکت شلوار پوش و...
من فکر میکنم،هرچه از مرکز براشون فکس بشه،..همونو باید ،...مثل همون تلفنی که به اون رئیس شعبه بدبخت شد و ایشونم اطاعت امر کردن و ،...نهایتا اعدام شدن.اینجاس که به قول اون همکارتازه بازنشسته،به هیشکی نباید،....
بگذریم ،...
تصویردوست داشتنی ای هست

اون پست اینجا نیس. اونجاس!
ممنون از مادر درختها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد