دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

من دیوانه ام. پس هستم!

 آنها به تفکر می گویند دیوانگی!

از دو روز پیش تا الان دارم کیف میکنم! 

هر چی بیشتر بهش فکر میکنم بیشتر با دیوونه ها حال میکنم! یه حادثه ای موجب شد که به یاد گذشته ها این پست رو ببافم! 

مدتها قبل یکی از این روزنامه نگاران بازاری(نمی گم درباری!) بنا بر سنت اومده بود از یه سریال تلوزیون تا توانسته بود تعریف و طرفداری کرده بود. سریال شمس العماره که به قول خود اهالی صدا و سیما اتفاقا از پر بیننده ترینها هم بود! کاری به سریال و نقدای اون ندارم. (مثلا اینکه با تجملات آنچنانی و عدم سنخیت وضعیت زندگی اون با واقعیت و ....)٭ 

خیلی دلم می خواست اون روزنامه نگار رو ببینم و اساسی حالشو بگیرم!! 

این آرزو داشت از کهنگی به فراموشی سپرده می شد. تا دو روز قبل که شنیدم سفری داشته به یه روستا. (به گفته خودش نهایت تصوری که از روستا تو عمرش داشته «کلیدر» دولت آبادی و «عزاداران بیل» ساعدی و یا نهایتا فیلم «گاو »مهرجویی بوده!)٭٭

در این سفر اجباری (به اجبار و درخواست دوستانش) دو نفر رو میبینن به قول خودشون هذیان زده و پریشان، که تو عالم خود غرقند!  به یکی از اونا سلام میدهد و او در پاسخ می گوید : «مرگ» !!!!!  

بعد هم خنده کنان دور می شود!

خداییش من یکی خیلی با این کارش حال کردم! دم همه دیوونه ها گرم!

 

 پی نوشت:

 

٭اگه خاطرتون باشه اونقدر تبلیغ این سریال رو کردن که کار به مسابقه هم کشید! مسابقه این بود: اینکه اون دختره تو سریال به کدوم یک از چندین خواستگارش جواب مثبت میده؟!

خیلی دلم می خواست یکی از اون خواستگارا بودم و بعد از شونصد قسمت به من بله میگفت! بعد منم قبل از هر مراسمی بهش میگفتم سرکاری بود!! بعد خنده کنان فرار می کردم!! 

٭٭ جالبه که بعد از بازدید (زورکی) از اون روستای واقعی به جای اینکه واقعیت رو  جایگزین توهماتش کنه، واقعیت رو مطابق توهماتش تعبیر میکنه!!!مثلا به جای اینکه چشم باز کنه که این موجودات هم آدمند! میاد میگه این صحنه تا حدی شبیه فلان فیلمه...!!! 

در حالیکه، دیوانه ها توهمات رو بر اساس واقعیات میسنجن! 

به قول شیخ دارالمجانین(علیه الشفا!): من دیوانه ام، پس هستم!

نظرات 6 + ارسال نظر
مجید رفیعی شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ب.ظ http://majidrafiee.blogsky.com

سلام
من سریال مذکور را ندیدم و از این بابت ناراحت هم نیستم. اما مطلبی که در این ارتباط نوشته شده بود به ظاهر نقد بود و طرفداری بحث دیگری است.
هر کسی ممکن است بر خلاف میل باطنی موضوعی را نقد کند و یا مطلبی را بر اساس شغل و یا درآمد و یا ... بنویسد. در هر صورت هر مطلبی به تنهایی نمی‌تواند مواضع آن شخص را روشن کند.
اما در ارتباط با آن سفر می‌توان گفت اجباری در کار نبوده و از طرف دیگر نمی‌توان علاقه به روستا را از آن برداشت کرد بلکه نویسنده به صراحت گفته است که به عشق دوستان قدیمی و علی رغم خستگی از سفر طولانی گذشته، پا به این سفر گذاشته است.
اما در ارتباط با تعریفی که از دو دوست شما (دیوانه ها) داشته برداشت شخصی ایشان را می‌رساند. من هم با نظر شما در این ارتباط موافقم.
در ارتباط با این موضوع دوستی دیگر با ظرافت هرچه تمام‌تر یک تراژدی را خلق کرده است در حالی که ایشان یک مشاهده را به تصویر کشیده است و به نظر من هردو هرچند از زاویه‌ای مختلف دیده شده است در عین حال به تصویر شدن آن روستا کمک کرده است.
و تلاش من هم همین است که از از زاویه‌های مختلف مسائل دور و برمان را برای دیگران به تصویر بکشیم.
من الله توفیق

سلام
شما به اون مطلب روزنامه میگین نقد؟!!!
پس وای به حال تعریف...!!!
هر مطلبی نمی تواند مواضع آن شخص را بیان کند؟!!!!( مگه دروغ هم رسمیت پیدا کرده؟!)
منظورتونو از پاراگراف دوم نفهمیدم تناقض داره...
من الله توفیق

نصرتی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ق.ظ http://sadhezaran.persianblog.ir

بله. آنچه که گفتید و آنچه که نگفتیدُ من و شما بیننده ایم و مخاطب اجباری تلویزیون.

مهم اینه که عده ای که خودشونو روشن فکر تصور میکنن (چه تو صدا سیما چه ...)حاظر نیستن کله ها رو از زیر برف بیارن بیرون...

Double N یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:19 ب.ظ

متاسفانه این نگاه های سطحی فقط مال این آقای خبرنگار نیست تازه واگیر دارم هست الان به عقلای مملکت و مردم عادی ام سرایت کرده به راحتی ام اعتراف میکنن ( که عقلمون به چشممونه)بیشنهاد میکنم کتاب بدر مادر ما متهمیم (دکتر شریعتی)و بیست و سه سال رو بخونین تا عمیق ترین سطحی نگری هامون رو هم ببینیم.

ممنون بابت معرفی کتابهاتون.
ممنون بابت نظرتون.{گل}

لبخند یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:32 ب.ظ http://labkhandeman.blogsky.com/

ببین من عادت دارم اول کامنت هام همیشه میگم "سلام"
نامرده هر دیوونه ای در جوابم بگه "مرگ" :D

سلام!
دیوونه ها در جواب سلام نمی گن "مرگ"!
ظرفیت طرفو میسنجن بعد حرفی که مستحقشه بهش میگن!
{گل}

مجید رفیعی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:30 ب.ظ http://majidrafiee.blogsky.com

سلام
فکر می‌کنم پیش‌داوری بر مطالب و جواب نظرات غالب شده است.
به نظر من یک نویسنده یا وبلاگ نویس چنانچه تجزیه و تحلیل انجام دهد و قضاوت را به عهده مخاطب بگذارد بیشتر خود را به مخاطب نزدیک کرده است.
من الله توفیق

سلام
حق با شماست.
ممنون بابت نظرتون.
(اما اینو تو پرانتز می پرسم: شما گفتین
"هر کسی ممکن است بر خلاف میل باطنی موضوعی را نقد کند و یا مطلبی را بر اساس شغل و یا درآمد و یا ... بنویسد..."آیا این در خوش بینانه ترین حالت قلم فروشی نیست؟! )

مینا(بهار نیلی) شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:46 ق.ظ http://baharenili.persianblog.ir

ببین عزیزم"خواستگاری" نه "خاستگاری"
"حاضر" نه "حاظر"
از این غلط املایی هایی که داشتی هر کدوم یه صفحه بنویس تا ملکه ی ذهنت بشه.
اینقد هم به این روزنامه نگارا گیر نگه.آخرش میخورنت ها...

سلام
مگه اینجا کلاس املاس؟! خدا رو شکر معلم انشامون نشدین!(اگه قرار بود معلم انشا به املا هم گیر بده من تاحالا کلاس ....مونده بودم!)
به قول عبدالوهاب: من نمی تونم همزمان به دو موضوع فکر کنم مخم هنگ میکنه!!!(تایپ و املا و اصل متن و...!!!!
)بی خیال....اصل مطلب مهمه!
{شوخی!}
به خاطر نظرتون ممنون...
ما مخلص "روزنامه نگارای واقعی" هم هستیم!
" روزنامه نگار نماها" هم که مارو خیلی وقته مورد عنایت قرار داده اند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد