دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

حرف زدن بلد نیس ولی حرف میزنه!

ابوالفضل کوچولو 

  

 

هنوز بلد نیست فارسی حرف بزنه. اما به یه زبون بین المللی مسلطه که این براش کافیه. از وقتی علی صداش میکنن بیشتر از یک سال و نیم نگذشته.

از دیوار صاف میره بالا! چند روز پیش خبر دادن بازم توهُّم  ورش داشته بوده، مانیتور کامپیوتر رو "اورست" فرض کرده و  میخواسته ازش بره بالا که تو راه دچار بهمن میشه!!

ظاهرا هیچ مشکلی تو زندگیش وجود نداره. وقتی یه آشنا میبینه از شدت ذوق زدگیش به راحتی می فهمی چقدر از دیدنش خوشحاله!...همه هم اینو میفهمن...گاهی اونقدر ذوق میکنه که تا پنج دقیقه جیغ میزنه!

بچه ها چه راحت احساساتشونو بروز میدن و خودشونو تخلیه روحی میکنن در حالیکه حتی یک کلمه حرف زدن بلد نیستن!

اما خیلی از ما (مثلا بزرگترا) که انواع و اقسام راههای پیشرفته ارتباطی داریم.به چندین زبان زنده هم مسلطیم نمی تونیم ...

 

پی نوشت:

اون عکس بالا متعلق به ابوالفضل، پسر همسایمونه. اولین بار که عکسشو دیدم کلی بهش خندیدم. بعد که بیشتر فکر کردم دیدم درواقع این اونه که به همه ما می خنده نه ما به اون!

نظرات 5 + ارسال نظر
لبخند پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:48 ب.ظ http://labkhandeman.blogsky.com/

سلام
چقدر بانمکه
حرفت راجع به بچه ها درست ولی ما به قول خودت مثلا بزرگترها هم می تونیم ولی خیلی وقتها نمی ذارن که بگیم به هزار دلیل مختلف ... هیچکس از یه بچه توقع نداره هیچکی ازش ناراحت نمیشه هیشکی از اینکه یه بچه دوسش داره مثلا ناراحت نمیشه ولی در مورد بزرگتر ها این کاملا متفاوت هست و همه ازت توقع دارن که مثل بزرگ ها رفتار کنی و همه چیز رو بسنجی بعد حرفتو بزنی تازشم کلی که مواظب همه چیز هستی وقتی حرف میزنی ازت دلخور میشن پس تصمیم میگیری از این همه وسیله ارتباطی که داری استفاده نکنی.

سلام
انگار باید بچه بمانیم و این کار هر کسی نیست...(اگه این بزرگ بودن میخوام ازش استعفا بدم...)
هر کس راهکار ساده تری دارد ارئه نماید
ممنون که نظر دادین{گل}

سلمان پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:08 ب.ظ

قرار نبود دیگه فرشته ها رو وارد تیمارستان کنی.

سلام
مهمون ویژه بود!

مجید دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ب.ظ

سلام
این قدر از بچه خوشم می آد که هر وقت عکس این طوری می بینم همه سخت هاش یادم می ره و به فکر می افتم یه ده تایی از اونا را داشته باشم

:)

مینا(بهار نیلی) پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ب.ظ http://baharenili.persianblog.ir

ما همون حرف نزنیم سنگین تریم.
تازه وقتی هم که یه کلمه میگیم همه خراب میشن سرمون که :؛باز تو حرف زدی؟؛

باز تو حرف زدی؟!!!(شوخی : |) )
{گل}

سوگند یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ http://sogand78

با عرض سلام و ادب و احترام

یاد کودک درون خودم افتادم

اگر کودک درون خویش را در آغوش بگیریم،

دوست خواهیم داشت دیگران را، حتی

اگر دوست نداشته باشند ما را.

خواهیم فهمید دیگران را، حتی اگر

نفهمند ما را،
آنگاه، همچون نی لبکی بر لبان خدا

خواهیم نشست تا با ما همه ی نغمه های

زیبای خود را در هستی مترنم کند.

راستی با اجازتون لینکتون کردم ممنون بخاطر مطالب جالب و نکته سنجی های طنز آمیزتون.
پایدار باشید

سلام
ممنون بابت نظرتون...
لطف دارین...
در پناه بارون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد