دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

حتی اگر آسفالتشون کنن...!

    حتی اگر آسفالتمون کنن...!

از مطلب حاجی لک لک داغ دلم تازه شد!
یادش به خیر! اون قدیم تر ها برای غولها احترام قائل بودن. حتی دشمنان خونی به احترام غول بودن، طور دیگه ای حرف می زدن...اون زمون غول بودن"کیلویی" نبود . خود غولها هم اونقدر  Active بودن که همه برای اونا سر و دست میشکستن...  همه اونا رو به عنوان لیدر میپذیرفتند و به این موضوع  افتخار می کردن. خود لیدر ها هم خیلی مواظب رفتارشون بودن و سعی میکردن هر کاری میکردن یا هر حرفی که میزدن از روی مطالعه و فکر باشه. اما الان اونقدر لیدر های قلابی و جعلی زیاد شده اند که...
راستی یه نکته ای!
برای مثلا دانشجوی رشته زبان انگلیسی ننگ نیست که شغل جوشکاری را انتخاب کند یا برای یه فارغ التحصیل اقتصاد عار نیست که برود عملگی و ...
خود اونا ادعایی ندارند و این اوضاع را برای خودننگ نمیدانند. ننگ واقعی برای کشوری است که در آن این اوضاع عادی شده!

اما با همه حرفهای "حاجی لک لک" موافق نیستم. غولها خاک نمی خورند و هنوز از بهترینهای جامعه اند و در غربت ایثار می کنند. در هر شرایطی. کاری هم ندارند از آنها حمایت میشود یا نه.

اونا همیشه هستن، حتی اگر دهنشونو آسفالت کنن...! از اون آدمایی هستن که همیشه مثل سندان در برابر ضربه های پُتک روزگار، قهقهه میزنند. 

به قول آلبرت کاموا !: وقتی صدای حادثه خوابید بر سنگ گورم بنویسید:"جنگجویی که نگذاشتند بجنگد اما شکست نخورد!"

  

پی نوشت: 
بعد از حرف البرت کاموا، یاد یک خاطره از مرحوم نصرت رحمانی افتادم:
"یه روز رفته بودم ساختمان آلومینیٌم ... داشتم از آن بالا بیرون را تماشا می کردم که فکر خودکشی به سرم زد... آن روزها  روزهای تلخی برایم بود .خیلی افسرده بودم و حال وهوای خوبی  هم نداشتم ...
در آن لحظه فکر خود کشی بد جوری به ذهنم رسوخ کرده بود....اما هر چه سعی کردم که  خودم را پرت کنم ..نتونستم..
آخر سر ،به جای خودم یه تف  انداختم  پایین!! "

 

نظرات 5 + ارسال نظر
سلمان سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:42 ب.ظ

در نا امیدی بسی امید است پالون خر سیاه سفید است!!!!!

هیچ موقعیتی پایدار نیست مهم اینه که از همه دورههای زندگیت لذت ببری

!!!!!
:-|)
هنوز دارم مصرع دوم رو تحیل میکنم اما به نتیجه نرسیده ام!

مینا(بهار نیلی) پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ب.ظ http://baharenili.persianblog.ir

به هر حال همه نمیتونن دکتر و مهندس و وکیل و مترجم و ... بشن.به عمله و جوشکار هم نیاز داریم.فقط با این وضعیت باید بیشتر دقت کنیم.قبل از اینکه سراغ رشته ای تحصیلی بریم،از بازار کارش اطلاعات کافی کسب کنیم و اگر واقعآ بازارش اشباع شده بود من خودم فتوا میدم که نخوندنش بهتر از خوندنشه.میشه به جای صرف وقت و هزینه در رشته ای که عاقبت نداره به سراغ یادگیری یه هنر یا صنعت مفید رفت...

تکبیر!
(شوخی!)

مجبد جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:23 ق.ظ

سلام
زگهواره تا گور دانش بجوی
میازار موری که دانه کش است
اما
با همه این حرف‌ها یه چیزهایی در وجودمون اذیتمون می‌کنه که سعی می‌کنیم با نوشتن کمی خودمونو راضی کنیم.
هرچی هم غول‌ها مورد احترام باشند ولی بازم مدرک دکترا یه حال دیگه‌ای داره هرچند که بیکار باشی و سربار

سلام
من تاگور نیستم! رابیندرانات تاگور، ۷ اوت۱۹۴۱درگذشت!
(اینو داخل پرانتز میگم از من نشنیده بگیر:موافقم باهات!)

آدم سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 ق.ظ

این جمله آخریه خیلی باحال بود! تصور کن مشکلات و مسائل اون پایین منتظرن تا تو خودتو پرت کنی پایین و از شکست تو قهقهه بزنن. اما تو تو دقیقه ۹۰ تف می اندازی تو صورتشون!!!

سلام!
:)
ممنون که نظر دادی!

امین جمعه 4 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ب.ظ http://filmkutah.blogsky.com

سلام رضا جون
ممنون اومدی و مشکل رو گفتی!
همین الآن برطرفش کردم
فعلآ بای
بیای پیش مــــــــا!

سلام
وا...!
من که رضا نیستم!
شاید هم هستم!(؟)
بذار برم از مسئول مرکزمون بپرسم...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد