دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

افسانه گرازها!

 

فقط خود خودتون!

 

در متون کهن افسانه زیاد است. اما این بار نمی خواهیم افسانه تعریف کنیم. این یک واقعیت است که شیخ دارالمجانین(عر) اون رو تحت عنوان یک سمینار در کشور "کانادار" ارائه کرده:  

(لازم به ذکر است که شیخ(عر) برای سخن رانی در چند دانشگاه مهم دنیا به کشور "کانادار" سفر کرده اند!) 

 

اگر روزی گرازی وارد مزرعه شما شد و تمام محصولات شما رو تباه کرد، بر او ایرادی نیست. عیب از شماست که مزرعه خود را حصار کشی نکرده اید! 

اگر گراز حصار ها رو دریده  و وارد شده،  عیب از او نیست. عیب از شماست که در مسیر حرکت اونها مزرعه بنا کردین... 

اگر گرازها از منطقه دیگری اومدن و باز همان بساط بود، عیب از آنها نیست. عیب از شماست که بخشی از حق آنها رو خوردین. به هر حال اونا گرسنه اند و آدم گرسنه عقل ندارد چه برسه به گراز گرسنه. 

اگر گرازهای شکم سیر (شکم های بر آمده نه از بارداری بلکه از بازداری!) برای تفنن و فقط وفقط تخریب وارد مزرعه شدند، ایرادی بر اونا وارد نیست. عیب از گرازهای نجیبه که اونا رو تنبیه نکردن و درست و حسابی تربیت نکردن و همین می شود که آبروی گرازهای نجیب هم می رود. 

نتیجه اخلاقی: 

در هر صورتی شما مقصر هستین! پس بهتره از همون اول یا شغل خودتونو عوض کنین یا بروین به جایی که دست هیچ گرازی به اونجا نرسه! 

 

پی نوشت: 

این پست هیچ ربطی به بی لیاقتی برخی مسئولین و فرار مغزها و مهاجرت نخبگان و  ...ندارد.

نظرات 2 + ارسال نظر
داوود خان جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ق.ظ http://minikhan.blogsky.com/

به شخص هومایونی توهین میکنی؟ گروه سوخته!

میدهم گروهت را چنان بسوزانند که بویش تا هفت ایالت برود، چنان میسوزانمت که کالیفرنیا از بوی گروهت تعطیل شود

----------------------------------------------------------------------

سلام گروه جان

این نوشته های بالا رو رئیس نظمیه دستور دادن بنویسم، از من دلخور نشو. گروه جان من مستشار فقیدی هستم که تازه استخدام شده ام!

به من هم سر بزن. قدمت گرامی

بوق ممتد!..م وو.ت.ل بوق ممتد! برای ..یبن...بوق ممتد! همینه که ..بوق ممتد...کاری کر..نم اغ
سلام داوود خطر!
مستشار...؟!
ممنون از نظرتون!

مجید رفیعی یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام عزیزم
چه خبر
کجایی
کم پیدایی
این مطلب شما من را یاد زمین های بردروا انداخت. یک سال گندم کاشته بودم و دور زمین را هم طور کشیدم. ولی هر روز با نگرانی می رفتم ببینم گراز وارد گندم ها نشده باشه.
پیران همسایه میگفتند اگر گراز وارد گندم بشه دیگه نمیشه گندم رو برد آسیاب. چون دیگه نجس شده.
چه دردسرت بدم که با چه مکافاتی گندم را از شر گراز دور داشتیم و با چون تبدیل به دانه کردیم و بردیم آسیاب باغستان و آرد شد و وقتی تنور چوبی را روشن کردیم دیدیم بلد نیستیم چونه رو تبدیل به نان کنیم.
بخشی از نان می سوخت و بخشی دیگر خمیر بود.
یاد روزهای کشاورزی افتادیم که یادش به خیر.
با سپاس
جوجه کشاورز

سلاام. مخلصیم رئیس!
سلامتی.شما چه خبر؟
اینجام هنوز!
کم سعادتیم!
اینم یه شاهد و گواه واسه مطلب! عیب از خودت بود . نه گرازها!.(محوریت همه حرفا و کارا گرازا بودن ولی در واقع نه سر پیاز بودن نه ته پیاز!)
ممنون که سرزدی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد