دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)
دارالمجانین  (مرکز رهابخشی)

دارالمجانین (مرکز رهابخشی)

آخرین مفر

هرچه باداباد

 

صدای تلفن چرتمو پاره کرد. (صدای کمال اونطرف خط سراسر ذوق و خوشحالی بود.)مژده بده! استخدام شدی! ...     (کاش منم میتونستم اینقدر ذوق کنم...)
حتی اونموقع ها که کمال خبر قبولی دانشگاه رو بهم داد خیلی سعی کردم هم نوا با اون ذوق کنم اما انگار کودن تر از این حرفا بودم...
با اصرار اون بود که رفتم آزمون استخدام سازمان پولی مالی YYY یا بهتره بگم "کاغذ دونی".
تو سالن آزمون یه حال عجیبی بهم دست داده بود. از اینکه اونایی که اونقدر ادعاشون میشدبه قول خودشون باهوش ترین شاگردای دانش گاه بودن رو اونجا دیدم. اومده بودن با چه ذوقی آزمون بدن...!
با دیدن ذوق اونا برا خودم متاسف شدم...
با اکراه رفته بودم ولی پذیرش شدم.
چند وقته یه مرض گرفتم. دیگه حوصله نداشتم خودم باشم. بریده بودم. تا اونروز که شیخ(عر) رو اتفاقی تو اداره دیدم.
شیخ: به این اسکناسهای چرک 100، 20،  50،  200 و ...نیگا بنداز! زندگی ما و اسکناسها و پولا یه جوره. به خودت نجنبی هر روز ارزشت کمتر میشه.... 

آره چاره ای ندارم . برمیگردم. میخوام سعی کنم خودم باشم.

اینهمه سال تلاش کردم که بیام اینجا؟!

پس آرزوهام چی میشن؟  ...

استعفا!

پی نوشت:  

* حسرت یه ذوق و خوشحالی به دلم مونده. کسی سراغ داره؟

* سکه رو گذاشت جلوم. یه ۵۰۰ تومنی بود. پارسال همچین وقتی این دایره فلزی ۲۵ تومنی بود! (من موندم با چه رویی میگن تورم نداریم...) 

* یکی از دوستان اهل دل میگفت: اینکه ماه رمضون افتاده تابستون هیچ مشکلی نیس فقط  اگه میشد آب خورد خیلی خوب بود! کی میشه که ماه رمضون بیافته تو ماه محرم ؟! اون موقع خالصانه تر با زبون روزه میریم عزا داری!!

نظرات 5 + ارسال نظر
نونوچه جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ http://nonoche.blogsky.com

خداییش چرا قالب نظرات شما شکلک نداره؟؟

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای... مادیات!!!
قضیه همون نیلوفر ابیه... اوخی
من واسه اینکه سر ذوق بیام میرم جلوی اینه وایمیستم به اونی که تو اینه واسم شکلک دراورده می خندم.

(اینم شکلک!!)
اینم یه راهیه....!

Somebody شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ق.ظ http://alienmind.blogsky.com

با پررویی :دی
اهل کاشانی...

سلام
منظورتونو نگرفتم...:(
ممنون از تشریف فرماییتون
اهل کاشانم...

الدان شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:34 ق.ظ http://anahno.blogsky.com

امیدوارم مشکلاتت هر چه زودتر خوب بشه دوست خوبم

همچنین...
منم امیدوارم شما هم به اون کیف و لذتی که دنبالشین برسین.
شاید ناشکری باشه اما ...

خودم سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:45 ق.ظ http://porpot.blogsky.com

همچینی خوشم میاد از این رفتارت،
اینکه اینا ارضات نمیکنن،
من به خوردن یه حبه قند هم ذوق زده میشم، کلن خوشم نمیاد از این حالت ولی خب در وجودم هست.

پ.ن: زدی تو کار پولشویی؟ چی؟ پولا رو خودت میشوری؟ نه! نه! اشتباهه! :دی

سلام
از اینکه احساسات مشترکی داریم خوشحالم...
(این گریه خوشحالیه!)٬

پ ن:
پول شویی شغل سختیه...از عهده امثال ما بر نمیاد...یه سری زائقه میخواد که با ما سازگار نیس ...

(تعارف نکن. بازم چایی بریزم؟)

مینا(بهار نیلی) سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ http://baharenili.persianblog.ir

نامرد.استخدام شدی و به ما شیرینی ندادی؟ بی معرفت.حداقل یه خبر که می تونستی بدی...
راستی خر نشی بری استعفا بدی ها.
عاقت میکنم ننه اگه بری همچین غلطی بکنی...

سلاااام
از این طرفا...؟! کی از کانادا برگشتی؟!
ما که هر وقت اومدیم شما تشریف نداشتین :دی
مگه خر چشه؟!
...!
یادم باشه در دفاع از حقوق خر ها یه کتاب بنویسم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد