-
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 00:13
بنا بر سلسله علتهایی میخواستیم برای بار هزارم، مرکز رو تعطیل کنیم... فشار و استرس از یه طرف، دوری شما دوستان از طرف دیگه ما رو به دو سوی مخالف میکشید(در حد پاره شدن). یکی از دوستان هم تو وبلاگش به این موضوع اشاره کرده بود. اگه واسه یه مدت آپ نکردیم نگران نشین. برمیگردیم. شاید هم بریم به یه وبلاگ دیگه... اما خوب که فک...
-
حاج زنبور کچل
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 18:55
بعد از اینهمه سال هنوز هم تو قسمت گمشده ها آگهی چاپ میکنه.شاید کار دیگه ای بلد نیس. آخه از وقتی چشم باز کرده بهش گفتن باید دنبال کسی بگردی...معلوم نیس بعد از پیدا کردن گمشدش میخواد چیکارکنه. کاش یه کمی ... پی نوشت: شیخ (عر) در دادگاه خطاب به شخص فوق: نمیخواد هیچی بگی! مخصوصا در مورد گمشدت! فقط بگو چقدر عسل تولید کردی!
-
بیخ ۲
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 22:46
سختیها هرچقدر هم که زیاد باشه. هر چی ناملایمات و ظلم در حقت شده...همه قبول. این بیانگر ذات و شخصیت اونا بوده! این ماهیت همه "آدمهای پسته" که تا اونجا که بتونن بقیه رو اذیت کنن. اما ماهیت تو چیز دیگه ایه. پس همه خاطرات بد و ناراحتی هارو بریز دور. گذشته رو فراموش کن و با تجربه هایی که کسب کردی فقط به آینده فکر...
-
هوای شما را داریم!
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 22:16
یکی از دوستان اهل دل میگفت بعد از چین، رتبه دوم " فی ل تر ینگ " و " مانیتورینگ " دنیا مال ایرانه... تصور کنین تمام اطلاعات شخصی شما (یوزر و پسوورد کم اهمیت ترین اوناس!) راحت دست به دست بشه!! پس به این مناسبت دیگه بنا بر عادت همیشگی رفتار نکنید... مثلا برای جی میل از آدرسhttp s ://google.com/ و...
-
بن بست ارشاد
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 22:15
ازصبح زود میاد لب خیابون.جلو اون کوچه بن بست می ایسته. پلیس نیست. یه زمانی استاد دانشگاه بوده. واسه بازنشسته شدن خیلی جوونه. اخراج شده . زن و بچش ترکش کردن. تقریبا جز خدا کسی رو نداره. همسایه ها بهش عادت کردن. میگن یهو زده به سرش دیوونه شده! فقط همونجا می ایسته.هر روز میاد جلو " بن بست ارشاد " ، خطاب به...
-
گرگ و میش
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 22:13
چند هفته ای از تولد پسر عمویم گذشته بود و من برای انتخاب واحد سراغ خانم حجازی رفتم...ولی اونروز مرخصی گرفته بود. داشتم از ساختمون آموزش بیرون می آومدم که " او " رو برای اولین بار توی دانشگاه دیدم. با همون نگاه اول شناختمش. منو یاد دوران فراموش شده گذشته انداخت. ولی اون منو نشناخت. چقدر شبیه پسر عموی تازه...
-
بازی ما با خطوط قرمز(بازی خطوط قرمز با ما)
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 22:12
ده ، بیست ، سه پونزده هزار و شصت و شونزده خاله پیرزن اینجا نیس رفته به انگلستان با لباس دبستان دادمیزنه ای پلیس برام بیار خودنویس برچین بساطت رو...! نقد و بررسی این شعر: * زمان: ۱۶۱۶سال قبل تر از برج میلاد (زمانی که شیخ و اصحابش درحال جمع بندی طرح زوج و فرد کردن دانشجویان بودند) * نمره۱۰: امکانات موجود، رئال، واقعیت...
-
بدون شرح
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 22:11
-
نا مرد های مرد
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 22:10
مگان ،سیتروئن سی فایو ، نیسان مورانو ، هیوندای آوانته ، تویوتا کمری ، تویوتا کرولا ، پراید۱۳۳ ،رنو، ماکسیما سمند ال ایکس ، پرشیا ، پژو۲۰۶ ،تویوتا پرادو ،سوزوکی ،پروتون ،ویتارا ،تندر۹۰ ،پی کی و... دوگانه سوز و یگانه سوز در رنگها و کلاسهای مختلف با سرنشینای مختلف هر روز مهمون ما تو خیابون هستن. از بین اونا با این جماعت...
-
موجوداتی در لباس آدم
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 22:10
باور کردنی نبود. این کار "شماره۱۸ " خیلی ناجوانمردانه و کثیف بود. کسی که بیشتر از همه زیرک و پخته به نظر میرسید با اون کارش حماقت خودشو به همه شناسوند و آبروی نداشته خودشو برد. وقتی برای رسیدن به اهداف کودکانه اش اونطور با آبرو و اعصاب همه بازی کرد آدم یاد این شعر علی معلم می افته : «عصر آهن عصر گرگه... توبه...
-
مسکن داری؟ مُسکّن چطور؟!
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 22:09
میگن آدمیزاد حریصه. اولویتها و خواسته هاش بعد از حل شدن به اولویتهای جدید تبدیل میشن... و این پروسه در همه اعصار ادامه داشته و دارد. بحران زیاده اما بحران مسکن یه چیز دیگس...! اگر مسکن همان خانه باشد و خانه همان چهار دیواری اختیاری خودمان، آنگاه مسکن عبارت خواهد بود از چهار دیوار که زیر یک سقف و روی یک زمین ، با مصالح...
-
خوب، بد، زشت
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 22:00
نمیدونم چرا عادت کردیم پلیس رو همیشه عصبی ببینیم. کسی که با پرخاشگری و تشر، مدام در تحرکه. کسی که یه لحظه آروم قرار نداره. مداام با مردم بحث میکنه، هشدار میده، گاهی علاوه بر داد زدن فحش میده و می شنوه... انگار اینکه پلیسا با تحکم حرفشونو به مردم بگن قانون شده ... چه خبره؟ یه لحظه واستا! چه اشکالی داره همه (راننده ها،...
-
غزلِ خداحافظی/سلام
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 21:54
نقل از عبدالوهاب میتسوبیشی: برای چندمین بار صدای بی سیم ماشین رو کم می کنم. حوصله هیچ سروصدای اضافه ای رو ندارم. دلم میخواد تو این خیابونها که خلوت تر از همیشن شب گردی کنم. می خوام دیوانه وار، عین اشباح تو "سکوت نیمه جون" شهر فقط بدَوم بعد از اون اتفاق احساس پوچی می کنم. خودم هم باور نمیکردم. احساس خلأ...
-
باید یا نباید؟ مسئله این بود
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 21:41
خودمو آماده میکردم پست بلاگ بذارم . با تیتر : " فرصتی دوباره " یا " بازی از سر " یا یه چیز دیگه . شاید نشه اسمشو شکست گذاشت . شاید بشه بهش گفت " بازی سرنوشت " یا بهتره بگم " امان از غرور همراه با تردید " یا تیترهای : " تلافی " ، " زندگی همینه " ، " توقع...
-
خود سانسوری(فرار از حماقت!)
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 19:59
با سلام مجدد خدمت دوستان. وقایع رخ داده اخیر موجب شد برآورد های آزادی بیان تغییراتی کند. نظر اکثریت، تعطیلی دارالمجانین بود ولی فعلا به این حذفیات بسنده شد. (امید واریم این مقدمه برای غیبت کبری نباشد!) پستهای ذیل حذف شده اند:( ادامه خدمت! ( 14 خرداد) مسکن داری؟ مُسکّن چطور؟! (۲) (9 خرداد ) (بعدا اصلاح شد) موجوداتی در...
-
بیخ!
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 19:46
به قول یکی از دوستان نویسنده : «بیخ!» این نسخه تجویزی ایشونه برای آرامش ! تفسیر این گفته گهر بار ایشون مفصله! اینکه «بیخ»روستایی است از توابع استان هرمزگان ایران...یا از نظر لغوی معانی: اصل و ریشه و قاعده و بنیان . بن . پایه .زیر. مقابل و ... داره بماند. شاید هم از جملات مقطعه موجز هست و رازش رو فقط راوی میدونه( مثل...
-
کودکی
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 13:30
* ایشون از کودکی علاقه شدیدی به فوتبال، والیبال، بسکتبال، ... روانشناسی، خلبانی، پزشکی، جهانگردی، فضانوردی، باغبانی، اصلاح نباتات، زیست، ژنتیک، الکترونیک، صنایع تولیدی، تبدیلی و... علوم مهندسی و فنی ... خیاطی، قالی و تابلو فرش بافی، طراحی، مجسمه سازی، کارگردانی، نویسندگی، هنر، فلسفه، منطق، خلاصه تقریبا همه چی داشت و...
-
هزینه توسعه
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 19:01
میخواست با همه فرق داشته باشه. همیشه دنبال تنوع بود. حتی اگه همه هم اونو طرد میکردن. میگفت تجربه های جدید، لازمه توسعه اند. میگفت اگه این حس تنوع طلبی بشر نبود هنوز همون موجودات عصر حجر بودیم... اینو گفت و رفت به سمت نور حرکت کرد. و بلاخره تونست بفهمه اون بالا چه خبره! بله. حق با اون بود. اما توسعه هزینه داره! پی...
-
۸!۷
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 22:58
انگار صدای ماهی ها، « ۸ » خود خواهِ تمام ِ ِ "خواهی ها"، « ۸ » از ۸ سوالِ واقعیت، تنها "من" صفر شدم، تمام "واهی ها"، « ۸ » این شعر بعد از خوندن این پست "دکتر نما" بهم وحی شد!
-
اون مرخصی لعنتی!
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 13:47
مقصرتصادف، ماشین تخلیه فاضلاب بود. باید میرفت پارکینگ. ولی هیچ کسی حاضرنبود اینکارو انجام بده! هرکسی یه جوری جیم زد! الباقی هم قضیه رو پیچوندن! بنده بعنی"جاناتان حمزه" اینکارو قبول کردم. البته به شرط 24ساعت مرخصی تشویقی! مجبور شدم مسیرای خلوت تر رو انتخاب کنم، گاهی سرمو از نگاه بعضیها بدزدم، جاهایی پدال گاز...
-
غرور و تردید(محاسبات غلط)
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 22:41
روی لبه دیوار پشت به حیاط نشسته بود. ذل زده بود به افق. اصلا حواسش به پشت سرش نبود غرق در تفکرات فلسفی! میگن لحظه ای تامل از 70 سال عبادت بهتره...عمق نگاهش رو به دوردستها داده بود بطوری که اصلا متوجه حضور ما نشده بود. شاید هم به هیچ چیز فکر نمیکرد و فقط ذل زده بود؛ تا تو اون حالت stand by ، هم از منظره افق لذت ببره،...
-
انتظارشیرین
سهشنبه 21 دیماه سال 1389 19:31
ازساعت 6:30 بامداد تا الان اینجام. سوز سرما تا مغز استخون آدم نفوذ میکنه. از 7:30 تا الان منتظرتم. ذل زدم به انتهای پیاده رو که تو افق یه نقطه صورتی رنگ پیدا بشه. بلاخره پیدات شد. ذوق کردم. اون نقطه صورتی رنگ نزدیک و نزدیکترمیشه. تو با اون لباس صورتی رنگ قابل تشخیص میشی. تعداد قدمهاتو میشمرم. قدمهات مثل ضربان قلبم...
-
یادش گرامی و راهش آسفالته باد!
سهشنبه 21 دیماه سال 1389 17:46
این پست بلاگ "لبخند" رو میخوندم. برای من تکراری بود - چون نویسنده اونو میشناختم- اما باعث شد یادی از اوضاع "عبدالوهاب" کنیم: با اجازه عبدالوهاب!~ عقاید عجیبی داره که بلای جونشن! ادامه... گاهی کر و لال بودن برای ما بهتره! مسئول تیمارستان هیچ مسئولیتی در قبال مطالب بالا بر عهده نمیگیرد!
-
خدا در سبلان(سفری زیارتی)
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 21:48
سفری کوتاه برای زیارت خدا!! زیارت همراه تضمین قبولی زیارت! جای همه خالی!
-
اولیور تویست های ایران!
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 21:07
سه نفر بودن. سه تا پسر بچه با لباسهای نیمه مندرس. هر روز میومدن لب چهار راه گل میفروختن. یکیشون اومد جلو پرسید $: این گلا که دست منه طبیعیه یا مصنوعی؟(اون خانمه ازم پرسیده این گلا مصنوعین یا طبیعی، نمیدونستم چی بگم!) *گفتم: خوب اینا نرگس شیرازیه! طبیعی هستن دیگه! $: یعنی اگه یزدی بودن مصنوعی بودن؟! *: نه! به هر چی که...
-
افسانه گرازها!
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 19:32
در متون کهن افسانه زیاد است. اما این بار نمی خواهیم افسانه تعریف کنیم. این یک واقعیت است که شیخ دارالمجانین(عر) اون رو تحت عنوان یک سمینار در کشور "کانادار" ارائه کرده: (لازم به ذکر است که شیخ(عر) برای سخن رانی در چند دانشگاه مهم دنیا به کشور "کانادار" سفر کرده اند!) اگر روزی گرازی وارد مزرعه شما...
-
بازدهی
جمعه 5 آذرماه سال 1389 21:55
بچه ها بهش میگفتن " چَپان " . این اسم مستعارش بود! موهای بلند جو گندمیش تو رو یاد رودگلیت فوتبالیست می انداخت! دلت میخواست فندک بگیری زیرموها و مثل هیمه آتیشش بزنی! تیکه کلامای بانمکش رو بچه های خوابگاه تقلید میکردن. تیکه کلامای پر محتوایی که گاهی تو سالن خوابگاه فریاد میزد. همیشه با شلوارک خاکستری و تی شرت...
-
مسیر از کدوم طرفه؟!
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 22:08
- جناب سروان! آتشکده از کدوم طرفه؟ - همین خیابونو مستقیم برین ۱۰۰ متر پایینتر دست چپ. آلمانی بودن. آدرس آتشکده زرتشتیها رو ازمون می پرسیدن.فکر کنم آلمانیها کلا رکورد دار گردشگری تو تمام دنیا باشن. مسلمون نبودن اما به احترام اسلامی بودن کشورمون حجاب داشتن. حجابشون اجباری بود و علی القاعده نباید ایمانی قلبی برای استفاده...
-
خاطرات یک مرده (۲)
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 20:27
مسکن، کار و شغل، ادامه تحصیل و ... همه و همه بار شده بودن و روی دوش اون سنگینی می کردن. اعصابش به هم ریخته بود نمیدونست چیکار کنه ...تا اون روز و اون ساعت که به اوج خودش رسیده بود. هنوز داشت دنبال راه حل میگشت و تمام full cash مغزشو صرف اون کرده بود که یهو... چشم باز کرد دید دورش حلقه زدن.. تقریبا همه دوستان بودن. از...
-
مسکن داری؟ مُسکّن چطور؟!
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 20:07
اوایل می خواستم این پستو کامل کنم...اما پست بعدی (خاطرات یک مرده۲) فعلا مانع از اینکار شد...